رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

رستا کوچولو...

نقاشی نقاشی

سلام بر همه هنرمندان عزیز تازه گیا نقاشیم خیلی خوب شده حس میکنم نباید بیکار بشینم قبلا یه دفتر داشتم که مامان وقتی فهمید دیگه جایی برا هنرنمایی هام نمونده انداختش دور نگران نباشید دفتر چک نویسم بود. مامان با اینکارش باعث شد من بیشتر فعالیت کنم. میدونین احتیاج مادر اختراع ست درسته دفتر نداشتم اما خودکار که داشتم. من قبلا فکر میکردم فقط رو دفتر میشه نوشت اما برعکس خودکارت اگه خوب باشه همه جا دفتر نقاشیه. از جمله دفتر نقاشیهای خیلی خوب و بادوام میشه به چرم اشاره کرد ما هم خوشبختانه مبلهامون از چرمه. چند تا از آثارم رو برا...
16 بهمن 1393

بازم بزرگ شدم

جمعه حالم خیلی خوب بود یعنی حس میکردم مثل آدم بزرگا دارم راه میرم خیلی تند و تند همش میرفتم این ور و اون ور اینقدر ذوق کرده بودم مامان و بابا هم تشویقم میکردن بعد  مامان رفت که تو خونه ورزش کنه جمعه بود دیگه بابا هم یه سر رفت بیرون کار داشت منم که پر از انرژی بودمو خسته نمیشدم  یه دفعه پام به در حال گیر کردو با صورت خوردم بهش اونم نه یه بار دو سه بار مامان خودشو رسوند اما دیگه دیر شده بودو من حسابی با در تصادف کردم در که هیچیش نشد اما من صورتم از دو جا و گردنم زخم شد بعدش جای زخمش یه کم باد کرد و سرخ شد مام...
12 بهمن 1393

من دارم راه میرم

منم حالا دارم راه میرم راه رفتن خیلی خوبه ها من نمیدونستم هر جا دلم بخاد میرم اونم فوری دستام هم دیگه درد نمیکنه میتونم تو دستام وسایلو بردارم و راه برم آخه تو چار دست و پا راه رفتن که نمیشد لا مصب خیلی سخت بود   گفتم که من راه میرم وقتش که برسه دیگه از راه رفتن نمی ترسم به کمک کسی هم احتیاج ندارم همه خیلی خوشحال شدن   از اونایی که نگرانم شده بودن معذرت میخام اما حالا دیگه میتونم راه برم واز همه اونایی که به فکر راه رفتن من بودن ممنونم مامان و بابا خیلی ذوق میکنن خودم بدتر از اونام اگه میدونستم اینقدر آسونه و ا...
2 بهمن 1393
1